باسمه تعالی
عنوان: معاویه
موضوع:عنصر سیاست در حکومت معاویه
حسن عباسی
بخش اول:نکات سیاسی حکومت معاویه
- 1) اولین تجربه حاکمی بود که در میان اختلافات دین- سیاسی و احیاناً قبیلهای و منطقهای، توانست به وسیلة زور و با بهرهگیری از حیلهگریهای سیاسی، قدرت را بدست آورد. پیش از این، برای تصاحب قدرت، لشکرکشی نشده بود اما بعداً به صورت یک اصل مسلم در فقه سیاسی اهل تسنن درآمد (حکومت از آن کسی است که بر دیگران غلبه کند)[1]. معاویه حتی در زمان امام علی (ع) نیز مدعی برتری مردم شام بر حجاز شده بود: اینک اهل شام حاکم بر اهل حجازند. امام علی (ع) در پاسخ او نوشتند: مردی از قریشیان شام را نشان ده که در شورا پذیرفته شود یا خلافت برای او حلال باشد. اگر چنین کنی مهاجران و انصار تکذیبت کنند، مگر آنکه از قریشیانِ حجاز کسی را نشان دهی.
- 2) تکیهگاه قانونی معاویه از آغاز شورش بر امام علی (ع) تمسک به خویشاوندی او با عثمان و معرفی کردن خود به عنوان «ولی دم» او بود وی میگفت که علی (ع) عثمان را کشته و او را به عنوان ولی دم، باید از کشندگان او قصاص کند. این امر به مرور در ذهنیت شامیان به انتقال خلافت موروثی از عثمان به معاویه تبدیل شد. البته معاویه از آغاز شورش علیه عثمان، در پی این امر بود؛ او از عثمان خواست که به شام نزد وی برود تا از دست مخالفان در امان باشد ولی عثمان نپذیرفت. بعدها که شورش شدت یافت، معاویه یگانه راه را در این دید که عثمان کشته شود. معاویه هیچ کمکی به عثمان نکرد، تا آنجا که عثمان در اوج گرفتاری خود متوجه این امر شده نامه عتابآمیزی به معاویه نوشت.
- 3) معاویه از آغاز مخالفت با علی (ع) اعلام کرد که در پی خلافت نیست، اما در واقع خود را برای گرفتن خلافت آماده کرده بود. امام علی (ع) در همان آغاز خلافت به نمایندة او گفت: به معاویه بگو که من از امیری وی بر شام خشنود نیستم و مردم نیز هیچگاه به خلافت او رضایت نخواهند داد. این انگیزة باطنی او، بر بسیاری از افراد آشکار بود اما در ظاهر، در پی فریب مردم برآمد. معاویه در نامهای که به زبیر برای بیعت گرفتن از مردم شام نوشت «شورای بین مسلمانان» را مطرح کرد. او همیشه میگفت که طالب خلافت نیست و باید امر را به «شورا» واگذار کرد. گزارشهای دیگری حاکی است که او در آغاز، به عنوان «امیر» با مردم شام بیعت کرد نه امیرالمؤمنین، اما پس از شهادت علی (ع) ادعای خلافت کرده و مردم به عنوان امیرالمؤمنین با او بیعت کردند.
- 4) مسألة به خلافت رسیدن معاویه، با مشکل دیگری نیز مواجه بود و آن اینکه او در شمار سابقهداران در اسلام نبود. وی به همراه پدر و خانوادهاش سالها در برابر اسلام مقاومت کرده و پس از مسلمان شدن، جزو «طلقا» یعنی آزاد شدگان، شناخته میشد. (این عنوانی تحقیرآمیز بود).
معاویه در شام با معرفی کردن خود به عنوان خالالمؤمنین و کاتب وحی، و نیز به اتکای پشتیبانی عمر و عثمان، تا حدودی موقعیت خود را تحکیم کرده بود؛ اما حجاز و عراق ماهیت او را میشناختند. زمانی عمر گفته بود که خلافت فقط از آنِ «اهل بدر» است، اگر از آنان کسی نبود خلافت سزاوار «اهل احد» است تا زمانی که حتی یک تن از آنها زنده باشند، اما خلافت به طلقا و فرزندان آنان نمیرسد.
- 5) شرط قریشی بودن، جزو شروط فقهی خلافت به حساب نمیآمده، اما امویان که بدنة اصلی قریش بودند با روی کار آمدن خود، شرط قریشی بودن را به جد مطرح کردند و امویان حدیثساز، احادیثی در این باره ساختند. از معاویه نقل شده که گفت: این مُلک در میان قریش نهاد شده و خلافت در میان ایشان قرار گرفته است و جز آنان کسی صلاحیت خلیفه شدن را ندارد. احادیث ساختگی رواج یافت، از جمله آنکه: کسی که به قریش اهانت کند به خداوند اهانت کرده است.
- 6) معتزله معاویه را به بنیانگذاری عقیده جبر در عالم اسلام متهم کردهاند البته عقیدة به جبر در دنیای عرب پیشینة جاهلی داشته و بعد از اسلام نیز کسانی که بیش به آن دامن زدهاند ولی در دورة بنیامیه، این عقیده فراگیر شد. و به مرور، در منازعات فرقهای به عنوان یک رکن درآمده است. از معاویه نقل شده است که میگفت: عمل و کوشش هیچ نفعی ندارد چون همة کارها بدست خداست، زمانی دیگر معاویه گفت: این خلافت امری از امر خداوند و قضایی از قضای الهی است. معاویه در برابر مخالفت عایشه با ولایتعهدی یزید گفت: این کار قضای الهی است و در قضای الهی کسی را اختیار نیست.
- 7) بحث اساسی خلافت معاویه آن است که وی رسم خلافت را برانداخت و ملوکیت را بطور رسمی آغاز کرد. البته زمینههای ملوکیت از زمان عثمان فراهم شده بود. دربارة این تحوّل، حدیثی به رسول خدا (ص) منسوب شده که فرمودند «خلافة النبوة ثلاثون سنة» و در تعبیری دیگر آمد : الخلافة ثلاثون عاماً ثم یکون بعد ذلک الملک. به نظر نمیرسد این احادیث صحیح باشند. شخص معاویه از به کار بردن کلمة ملک درباة خود خشنود بود و میگفت: انا اول الملوک.
کعبالاحبار که از مدافعان شدید عثمان و هواخواه معاویه بود اظهار میکرد: رسول خدا (ص) را چنین در تورات یافته: کسی که در مکه تولد مییابد، به «یثرت» هجرت میکند و «ملک» او در «شام» است شاید همین باعث شده بود که معاویه در اندیشة انتقال منبر و عصای رسول خدا (ص) از مدینه به شام باشد.
تعبیر «ملک» به عنوان مفهوم جایگزین «خلافت»، نشان حضور استبداد در حکومت بوده و این یکی از مشخصههای اصلی آن میباشد. این شیوهای بود که معاویه در روی کارآمدن و اداره کردن کشور اسلامی به کار میگرفت. او خود گفت: به خدا سوگند مقاتله و جنگِ من برای اقامة نماز گرفتن روزه و گذاردن حج و دادن زکات نبود، اینها را که شما انجام میدادید، من با شما جنگیدم تا بر شما امارت یابم و خداوند آن را به من داد در حالی که شما از آن ناخشنود بودید. گفتهاند: نخستین کسی که «مالک یومالدین» را ملک یومالدین خواند معاویه بود. یعقوبی کارهای او را که نشانههای ملوکیت است چنین فهرست کرده یکی نشستن بر تختگاه و نشاندن دیگران در پایین آن، همچنین انتخاب بهترین مالهای مردم و اختصاص آنها به خود از نمونههای دیگر است وی کوشید با آوردن منبر پیامبر (ص) از مدینه به دمشق، پشتوانة اسلامی خود را تقویت کند، گرچه در این کار موفق نگردید. «لامو دودی» چند ویژگی برای تفاوت نظام ملوکی معاویه با خلافت پیش از وی برشمرده است:
- أ) روش تعیین خلیفه دگرگون شد، خلفای پیشین، خود برای کسب خلافت قیام نمیکردند! اما معاویه، به هر صورت در پی آن بود که خود را خلیفه کند.
- ب) دگرگونی در روش زندگی خلفا= استفاده از روش پادشاهی روم و ایران، از عهد معاویه آغاز شد.
- ج) چگونگی بیتالمال= در این دوره، خزینه بیتالمال به صورت ثروت شخصی شاه و دودمان شاهی درآمد.
- د) پایان آزادی ابراز عقیده بود- کسی را یارای امر به معروف و نهی ازمنکر نبود.
- ه) پایان آزادی قوه قضائیه بود.
- و) خاتمة حکومت شورایی.
- ز) ظهور تعصبات نژادی و قومی بود.
- ح) نابودی برتری قانون
- 8) ازمیان ویژگیهای حکومت پادشاهی که معاویه بنیانگذار جدی آن به شمار میآید، «موروثی شدن خلافت» از همه مهمتر است. حکومت موروثی دو ویژگی دارد. یکی تعیین جانشین توسط سلطان پیش و دیگری تعیین فرزند یا یکی از اعضای خاندان سلطان به عنوان جانشین. این ویژگی دوم، از زمان معاویه به بعد مطرح شد.
مغیرةبنشعبه (اولین کسی که مسئله ولایتعهدی را مطرح کرد) به معاویه گفت: ترس آن دارد که حوادث دورة اخیر خلافت عثمان از فتنه و اختلاف، بار دیگر تکرار شود. بهتر است کسی را پس از خود معین کنی و بهتر است آن شخص فرزندت یزید باشد. سخنان تمام کسانی که بعد از آن از این امر دفاع کردند مطرح کردن جلوگیری از ایجاد اختلاف و انشقاقی بود که پیش از آن به وجود آمده و لزوم حفظ وحدت و جماعت بود. در آن مجلس احنفبنقیس گفت: اهل عراق وحجاز تا وقتی حسنبنعلی (ع) زنده است بیعت نخواهند کرد. قیسبنضحاک گفت: حسن و امثال حسن چه کار به «سلطان الله» دارند که او را در روی زمین جانشینی داده؛ خلافت از طریقه کلاله (فرزند دختر) به ارث نمیرسد.
استدلال دیگر معاویه در برابر مخالفان، جواز امامت مفضول بر فاضل بود. او خطاب به امام حسین (ع) و تنی چند از فرزندان صحابه، با مقایسة آنها و یزید و البته با ذکر آشنایی یزید با کتاب و سنت گفت: رسول خدا (ص) در غزوة ذاتالسلاسل، عمروبنعاص را بر ابوبکر و عمر برتری داده او را امیر سپاه کرد. بنابراین اگر رسول خدا (ص) اسوة حسنه است، چنین عملی [یعنی جواز برتری مفضول بر فاضل] مانعی ندارد و شما خلافت یزید را بپذیرید. در برابر امام حسین (ع) ضمن سخنانی مفصل، به حق از دست رفته خاندان خود، پس از درگذشت رسول خدا (ص) اشاره نمود وسوابق یزید را یادآور شد، پس از آن افزود: «ای معاویه! چگونه به یک عمل نسخ شده استدلال میکنی؟»
نکتة دیگری که معاویه درخطابة عمومی خود برای مردم مدینه گفت این بود که «رسول خدا (ص) جانشین معین نکرد، عمر نیز چون او رفتار نکرد بلکه کار را به یک شورای 6 نفره سپرد. بنابراین نه ابوبکر چون پیامبر (ص) رفتار کرد و نه عمر چون ابوبکر، به همین دلیل من نیز میتوانم کاری انجام دهم که آنها نکردهاند. من فرزندم را به عنوان جانشین خود قرار میدهم.
- 9) در اینجا باید نگاهی به دیدگاههای مخالف در دولت معاویه داشته باشیم. عمدة مخالفان وی شیعیان و خوارج بودند شیعیان پس از صلح امام مجتبی (ع) دست به اقدام خصمانهای نزدند.
تندترین برخودها مربوط به حجربنعدی بود که دشنامهای صریح حاکمان اموی را نسبت به امام علی (ع) تحمل نمیکرد و لذا اعتراض میکرد. بنیامیه گروهی را تحریک کردند تا بر ضد حجر شهادت دهند ابوبرده فرزند ابوموسیاشعری در شهادت بیپایهای که نوشت چنین آورد: حجر از «طاعت» سرپیچی کرده، از «جماعت» فاصله گرفته، به «خلیفه» لعن کرده، مردم را به «جنگ» و «فتنه» فراخوانده، گروههایی را فراهم آورده و آنان را به «نقض بیعت» دعوت کرده، معاویه را از خلافت «خلع» کرده و خدا کافر شده است. چند نفر دیگر هم آن متن را گواهی دادند. حجر فریاد میزد که هنوز بر بیعت خود با معاویه باقی است اما او را به شام بردند و به شهادت رساندند. بعد از آن عمروبنحمقخزاعی را دستگیر کرده و کشتند. در طول 20 سال حکومت معاویه، شیعیان بردباری خاصی نشان دادند گرچه بنیامیه ستم زیادی بر آنان روا داشتند. این بردباری از نامهای که امام حسین (ع) به معاویه نوشته بدست میآید. اما قتل حجر و دیگر ستمهای او و عمالش را درحق شیعیان یادآور شده و کارهای خلاف سنتش را متذکر شدند. خوارج بر اساس روحیات خاص خود، هیچگونه مدارایی را نمیپذیرند. آنان بلافاصله پس از صلح امام مجتبی (ع) و تسلط معاویه، دست به شورش زدند، چون اکنون کوچکترین تردیدی درجنگ با معاویه نداشتند[2].
بخش دوم:امویان چگونه مردم را منحرف کردند؟
- 1) در شام، مردم خاندان اموی را از نسل پیغمبر میشناختند (معاویه میگفت: نحن شجرة رسول الله) و امویان همچنین خود را وارث خون عثمان میدانستند.
- 2) برای معاویه فضائلی جعل میشد که از آن جمله خالالمؤمنین و کاتب وحی بود.
- 3) در خدمت امام علی (ع) و علویان احادیثی جعل میشد که برخی از صحابة وابسته به خط معاویه به آن کمک میکردند.
- 4) استفاده از مفاهیم سیاسی دوپهلو برای قانع کردن مردم و آرام کردن آنان استفاده از تعبیر «جماعت» یکی از این تعابیر بود. که بعضی فقط در صورت وجود جماعة بیعت میکردند. مفهوم دیگر، مفهوم «نقض بیعت» است که با کمال شگفتی با زور از افراد بیعت گرفته میشد و بعد هم، اگر کسی نقض عهد میکرد به خاطر آن مؤاخذه میشد. از مفاهیم دیگر مثل «فتنه» هم استفاده میشد که از هر آنچه برخورد مخالفانه بود با تعبیر فتنه یاد میکردند.
- 5) استفاده از نظام قبیلهای و خریدن رؤسای قبایل عراق و اشراف که نقش مهمی در هدایت مردم داشتند سیستم قبیله به گونهای بود که همة افراد تحت سلطة رئیس قبیله بودند و به راحتی دستور و سخن او را میپذیرفتند[3] .
بخش سوم:معاویه در نهجالبلاغه
سیاست دروغین معاویه (پس از جنگ صفین در شهر کوفه درسال 38 هجری)
«سوگند به خدا! معاویه از من سیاتمدارتر نیست، اما معاویه حیلهگر و جنایتکار است، اگر نیرنگ ناپسند نبود، من زیرکترین افراد بودم، ولی هر نیرنگی گناه، و هر گناهی نوعی کفر و انکار است. (در روز رستاخیز در دست هر حیلهگری پرچمی است که با آن شناخته میشود)[4] ».
افشای ادعای دروغین معاویه در خونخواهی عثمان (سال 36 هجری)
«اینکه از من خواستی تا قاتلان عثمان را به تو بسپارم، پیرامون آن فکر کردم و دیدم که توان سپردن آنها را به تو یا غیر تو ندارم. (روزی امام (ع) بر بالای منبر فرمود: کشندگان عثمان از جای برخیزند بیش از ده هزار نفر از مهاجر و انصار به پا خاستند)[5] ».
افشای چهرة معاویه (در سال 36 هجری در سرزمین صفین پیش از آغاز نبود)
«چه خواهی کرد، آنگاه که جامههای رنگین تو کنار رود، جامههایی که به زیباییهای دنیا زینت دشه است؟ دنیا تو را با خوشیهای خود فریب داده، تو را به سوی خود خواند، و تو به دعوت آن پاسخ دادی، فرمانت داد و اطاعت کردی.
معاویه! از چه زمانی شما زمامداران امت و فرماندهان ملت بودید؟ نه سابقة درخشانی در دین، و نه شرافت والایی درخانواده دارید[6]».
افشای ادعاهای دروغین معاویه (جواب نامة معاویه پس از جنگ جمل سال 36 هجری)
«پس از یاد خدا و درود! نامه شما رسید، که در آن نوشتید، خداوند محمد (ص) را برای دینش برگزید و با یارانش او را تأیید کرد، راستی روزگار چه چیزهای شگفتی از تو بر ما آشکار کرده است! تو میخواهی ما را از آنچه به ما عنایت فرمود، آگاه کنی و از نعمت وجود پیامبر با خبرمان سازی؟ داستان داستان کسی را ماند که خرما به سرزمین پر خرمای «هَجَر» برد یا استاد خود را به مسابقه دعوت کند! و پنداشتی که برترین انسانها در اسلام فلان کس، و فلان شخص است؟ چیزی را یاد آوردهای که اگر اثبات شود هیچ ارتباطی به تو ندارد، و اگر دروغ هم باشد به تو مربوط هم نمیشود، تو را با انسانهای برتر و غیر برتر، سیاستمدار و غیرسیاستمدار چه کار؟ اسیران آزاد شده و فرزندانشان را چه رسد به تشخیص امتیازات میان مهاجران نخستین، و ترتیب درجات، و شناسایی منزلت و مقام آنان! هرگز! خود را در چیزی قرار میدهی که از آن بیگانهای.
حال کار به اینجا کشید که محکوم، حاکم باشد؟ ای مرد! چرا بر سر جایت نمینشینی؟ و کوتاهی کردنهایت را به یاد نمیآوری؟ و به منزلت عقب ماندهات، باز نمیگردی؟ برتری ضعیفان، و پیروزی پیروزمندان در اسلام با تو چه ارتباطی دارد؟ تو همواره در بیابان گمراهی سرگردان، و از راه راست روی گردانی[7]»!
انشای ادعای دروغین معاویه (سال 36 هجری پیش از آغاز نبرد صفین)
«اما جواب پرگویی تو نسبت به عثمان و کشندگان او آن است که، تو عثمان را هنگامی یاری دادی که انتظار پیروزی او را داشتی و آنگاه که یاری تو به سود او بود او را خوار گذاشتی[8]».
منابع:
1) نهجالبلاغه، ترجمة محمد دشتی.
2) رسول جعفریان، تاریخ تحول دولت و خلافت (از برآمدن اسلام تا برافتادن سفیانیان)،قم: مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی
3) رسول جعفریان، تأملی در نهضت عاشورا، قم: نشر مورخ.
[1] «الحَکَم لمن غلب»
[2] . رسول جعفریان- تاریخ تحول دولت و خلافت (از برآمدن اسلام تا برافتادن سفیانیان)- ص185.
[3] . رسول جعفریان- تأملی در نهضت عاشورا- ص 46.
[4] . نهجالبلاغه- خطبة 200- ص 301.
[5] . همان- نامة 9- ص 349.
[6] . همان- نامة10- ص349.
[7] همان- نامة28- ص 365.
[8] . همان- نامة37- ص 387.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک های درباره دلالت الفاظ و وضع
بررسی اشکالات وارده به کتاب سلیم بن قیس هلالی
بررسی روایات پیرامون نوروز(2)
بررسی روایات پیرامون نوروز(1)
تاریخچه نوروز
جعل حدیث و اهداف آن
شبهه بدون درب بودن خانه های مدینه در صدر اسلام
مفهوم انتظار در لغت، عرف و شرع
فضاسازی معاویه در شام علیه امام علی(علیه السلام)(2)
فضاسازی معاویه در شام علیه امام علی(علیه السلام)(1)
اشک ریختن در فرهنگ شیعه چه جایگاهی دارد؟(2)
اشک ریختن در فرهنگ شیعه چه جایگاهی دارد؟(1)
معاویه و فرقههای زمان خود(2)
معاویه و فرقههای زمان خود(1)
[همه عناوین(29)]