سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه عبرت اندوزد، بینا شود و آنکه بینا شود، دریابد و آنکه دریابد، بداند . [امام علی علیه السلام]
 
جمعه 89 دی 10 , ساعت 11:56 صبح

باسمه تعالی

عنوان: شبهات مربوط به عاشورا

موضوع: اشک ریختن در فرهنگ شیعه چه جایگاهی دارد؟

محمد حسین انتصاری

ــ گریستن از دیدگاه قرآن و روایات

با مطالعه آیات قرآن کریم و روایات، حقایق آشکار و نهای فراوانی برای ما درباره گریه و اشک ریختن روشن می‌شود، اینک به برخی از آیات و روایات در این زمینه اشاره می‌کنیم.

الف: آیات

1ـ گریه نشانه درک حقایق

خداوند متعال می‌فرماید: و اذا سمعوا ما انزل الی الرسول ترمی اعینهم تفیض من الدمع مما عرفوا من الحق یقولون ربنا آمنا فاکتبنا مع الشهدین[1].

و هر گاه آیاتی را که بر پیامبر (‌ص) نازل شده بشنوند، می‌بینی که اشک از چشمان آنان جاری می‌شود. به خاطر حقیقتی که دریافته‌اند، آنان می‌گویند ... این آیه مربوط به نجاشی پادشاه حبشه است که در آغاز بعثت پذیرای مسلمانان شد.

2ـ گریه مجازات

فلیضحکوا قلیلاٌ و لیبکوا کثیراً جزاءً بما کانوا یکسون[2].

پس آنان باید کمتر بخندند و بسیار بگریند، این جزای کارهایی است که انجام می‌دادند.

این آیه مربوط به منافقین است که به بهانه گرما یا سرما از شرکت در جنگ خودداری می‌کردند و مردم را نیز باز می‌داشتند.

3ـ اشک برای خدا، نشانه خردمندی

و یقولون سبحان ربنا ان کان وعد ربنا لمفعولاً، و یخدون للافقان سکون و یزیدهم خشوعاً[3]

می‌گویند: منزه است پروردگار ما که وعده‌هایش یقیناً انجام شدنی نیست، آنان به زمین می‌افتند و گریه می‌کنند و [ تلاوت آیات الهی همواره] بر خشوع آنان می‌افزاید.

4ـ اشک برای خدا، سیره انبیاء الهی:

... اذا تتلی علیهم آیات الرحمن خروا سجداً و بکیا[4]

آنان [ پیامبران الهی و هدایت یافتگان] کسانی بودند که وقتی آیات خداوند رحمن برآنان خوانده می‌شد به خاک می‌افتادند، در حالی که سجده می‌کردند و گریان بودند.

5ـ اشک ندامت، راه چاره گمراهان

ازفت الازفة. لیس لم­را من دون­الله کاشفة، افمن هذا الحدیث تعجبون. و تضحکون و لاتبکون[5].

آنچه باید نزدیک شود، نزدیک شده است، و هیچ کس جز خدا نمی­تواند سختی­های آن را برطرف سازد، آیا از این سخن تعجب می­کنید و می­خندید و گریان نمی­شوید.

ب: روایات

1ـ اشک نشانه لطف خداوند:

امام علی ( ع): بکاء العیون و خشیة القلوب من رحمة­الله[6].

اشک چشم­ها و ترس دلها، از رحمت خداوند به شمار می­رود.

2ـ اشک اولین هدیه خدا به انسان

پیامبر ( ص): انما هی رحمته یجعلها فی قلوب عباده[7]. همانا اشک رحمتی است که خداوند آن را در وجود بندگانش قرار می­دهد.

3ـ اشک مایه نورانیت دل

امام علی ( ع): البکاء من خشیة الله ینیرالقلب و یعصم من معاودة الذنب[8].

4ـ نرم شدن دل به واسطه اشک

پیامبر ( ص) در وصیت خود به امام علی ( ع) فرمود: یا علی! اربع خصال من الشقاء: جمود العین، و قساوة القلب، و بعد الامل و حب البقاء[9].

ای علی! 4 چیز از بدبختی و شقاوئت است: خشکی چشم، سختی دل، آرزوی دراز، دوست داشتن بقاء.

5ـ اشک عامل رهایی از عذاب

امام حسین ( ع): البکاء خشیة الله نجاة من النار[10]: گریستن از خون خدا موجب رهایی از دوزخ است.

6ـ اشک و پاداش عظیم الهی

پیامبر ( ص): ما من عمل الا وله وزن و ثواب الا الدمعة، فانها تطفی عضب الرب[11].

هر کار و عمل نیکی به اندازه معینی دارای پاداش و ثواب است، مگر اشک، پس همانا اشک آتش خشم الهی را فرد می­نشاند.

7ـ اشک چشم، معادل خون شهید:

پیامبر ( ص): ... و ما من قطرة احب الی الله من قطرتین: قطرة دم فی سبیل الله، وقطره دمع فی سواد الایل من خشیة الل[12]ه.

هیچ قطره­ای نزد خدا محبوب­تر از 2 قطره نیست: قطره خونی که در راه خدا ریخته شود، و قطره اشکی که در تاریکی شب از بیم خدا از دیده جاری می­گردد.

ـ آثار گریستن

علما و دانشمندان برای گریستن آثار و تأثیراتی ذکر کرده­اند که به برخی از آنها اشاره می­کنیم:

1ـ تصفیه باطن

کسانی که در مسیر عبودیت حق از اشک و آه بهره می ­برند به نتایج معنوی فراوانی دست پیدا می­کنند. زیرا اشکی که در برابر خدا یا در اندوه اولیای الهی از دیدگان انسان جاری می­شود، از آن جهت که حالتی روحانی و الهی در آن حاکم است، از نورانیت و معنویت فوق­العاده­ای برخوردار می­باشد. لذا حضرت امیر ( ع) در دعای کمیل به خداوند متعال عرض می­کند: یا الهی ... لای الامور الیک اشکوا و لما نبها اضج و ابکی... برای کدامین از امور خود شکوه به سوی تو آورم و برای کدامین از آنها گریه و زاری نمایم.

و در جایی دیگر عرض می­کند: ولأبکین علیک بکاء الفاقدین: و البته من از دوری تو همانند گریه عزیز گم کرده گریه می­کنم.

و در فراز آخر دعا می­گوید: ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء: رحم کن برکسی که سرمایه­اش امیدواری و اسلحه­اش گریه و زاری است.

2ـ اشک، سلاح خودسازی

اشک و گریه سلاحی است قوی و برنده که می­تواند در راه خودسازی کمک کند، در جنگ با دشمن درونی یعنی جبهه جهاد اکبر اسلحه انسان آه است نه آهن، گریه است نه شمشیر. ارحم من رأس ماله الرجاء و سلاحه البکاء.

از دیدگاه علمای اخلاق ریشه بسیاری از جنایت­ها قساوت قلب است، انسان وقتی به قساوت می­رسد بسیاری از مواهب فطری را از دست می­دهد، به طوری که نه از آلام دیگران متأثر می­شود و نه دلش در مهر کسی می‌تپد، و نه رغبتی به راز و نیاز با خدا دارد، و نه تمایل به محبت با مردم در خود احساس می­کند. بدیهی است که بهترین وسیله پیشگیری یا مداوا در این زمینه اشک و گریه است.

3ـ اشک راهی برای رسیدن به عشق

عشق در لغت به معنای دلدادگی و خاطر خواهی است. محدث قمی می­گوید: عشق عبارتست از زیاده­روی در محبت[13].

به طور قطع در بین ابزار و وسایلی که برای وصول به عشق حقیقی ـ که همان عشق به محبوب عالم یعنی خداست ـ نیاز می­باشد، پس از شناخت و معرفت اشک و گریه است. بنابراین اگر انسان مشتاق رسیدن به حقیقت باشد ولی از اشک و گریه، مدد نگیرد، هرگز تحول معنوی وسیع و مؤثر در او پدید نمی­آید.

زبان مترجمان عقل است ولی ترجمان عشق چشم است. آنجا که اشکی از روی احساس و درد می­ریزد، عشق حضور دارد. ولی آنجا که زبان با گردش منظم خود جمله­های منطقی می­سازد عقل حاضر است، بنابراین، همان طور که استدلالات منطقی و کوبنده می­تواند همبستگی گوینده را با اهداف رهبران آن مکتب آشکار سازد، قطره اشک نیز می­تواند اعلان جنگ عاطفی بر ضد دشمنان مکتب محسوب گردد.

شکسپیر شاعر انگلیسی می­گوید: عشقی که با اشک­های چشم شستشو داده شود، همیشه پاکیزه و تمیز و زیبا خواهد بود[14].

4ـ تأثیر گریستن در سلامتی انسان

به عقیده دانشمندان علوم تجربی و محققان علوم پزشکی، برای اشک خواص طبی مختلفی است از جمله:

1ـ همراه اشک آنزیمی خارج می­شود که چشم و اطراف آن را ضد عفونی می­کند.

2ـ مطابق آزمایشات، آنان که بیشتر گریه می­کنند کمتر به زخم­های معده و اثنی عشر دچار می­شوند.

3ـ دانشمندان معتقدند که گریستن، در کاهش آلام درونی، و فشارهای روحی و روانی تأثیر بسیار عجیبی دارد.

4ـ با اشک می­توان برخی از بیماری­ها را تشخیص داد. چون اشک مایه صاف شده از خون بدن است، لذا به کمک آن می­توان گونه­های مختلفی از سرطان را شناسایی کرد.

ـ گریه در سوگ اولیای الهی از دیدگاه عقل

گریه در سوگ اولیای الهی خصوصاً امام حسین ( ع) موافق با عقل سلیم بوده و دارای آثار و فوائد بسیاری است که به برخی اشاره می­شود:

1ـ گریه برایشان مظاهر محبت به آنان است که خداوند به آن امر نموده و عقل نیز آن را تأیید می­کند.

2ـ این اشک از مصادیق تعظیم شعائر الهی است. زیرا با این عمل در حقیقت شعائر آنها را برپا می­داریم.

3ـ گریه بر امام حسین ( ع) در حقیقت توبه و انابه به سوی خداوند و رجوع به تمام خوبی­هاست که در راه احیای دین مظلومانه به شهادت رسیدند. در روایات اسلامی آمده: هر کس بر امام حسین ( ع) گریه کند یا بگریاند یا خود را گریان نشان دهد، بهشت بر او واجب می­گردد.

4ـ انسان تا به باطن خود رجوع نکند و از آن طریق با ولی خدا خصوصاً امام حسین ( ع) ارتباط پیدا نکند دلش نمی­شکند و اشکش جاری نمی­گردد. پس گریه بر امام حسین ( ع) در حقیقت ارتباط ار راه باطن بین وجودی محدود با وجودی بی­کران است. با این ارتباط انسان محدود نیز نامحدود می­شود. همان گونه اگر مقداری آبی را در جایی نگه داریم و به دریا متصل نکنیم بعد از مدتی آب گندیده می­شود یا نابود می­گردد ولی اگر به دریای بی­کران متصل کنیم در این صورت به مانند دریا می­شود و از هر نوع میکروب و آلودگی در امان می­ماند.

5ـ گریه بر مظلوم، انسان را احساسی کرده و مدافع مظلوم خواهد نمود. همچنین کسی که معصوم بوده و امام و وصی و جانشین صاحب شریعت باشد. که در این هنگام انسان مدافع شریعت خواهد شد. همچنین با دیدن هر مظلومی به فکر دفاع از او برخواهد آمد و این مطلبی است که روانشناسان به آن اشاره کرده­اند. از همین رو می­بینیم که شیعیان به سبب بهره­برداری از این اکسیر عظیم که همان گریه بر سیدالشهداء و مظلومیت اوست همواره در طول تاریخ حامی و پشت و پناه مظلومان بوده­اند.

6ـ گریه بر ولی خدا خصوصاً امام حسین ( ع) آرام بخش قلب­های سوخته­ای است که به جهت مصایبی که بر آن حضرت وارد شده آتش از آن شعله­ور بوده و قطره­های اشک مرحمی بر دل­ سوخته عاشقان آن حضرت خواهد بود.

7ـ اشک، خصوصاً برای اولیای الهی سبب رقت قلب شده و قساوت را از انسان دور می­کند و زمینه را برای ورود انوار خداوند در دل انسان فراهم می­سازد. زیرا اشک توجیه شده صیقل دهنده دل از زنگار؟

8ـ اشک بر امام حسین ( ع) در حقیقت مبارزه منفی و عملی با حاکمان جائر است. یعنی با این عمل وانمود می­کنند که از رفتار آنان بیزارند. همان گونه که حضرت زهرا ( س) بعد از وفات پدرش حضرت رسول ( ص) و بعد از واقعه سقیفه گریه­های فراوانی کرد، تا از جهتی به مردم بفهماند که برای چه دختر پیامبر ناراحت است و می­گرید. با آن که اهل بیت مظهر صبر و استواری­اند.

9ـ اشک بر اهل بیت خصوصاً امام حسین ( ع) اعلام ادامه دادن و زنده کردن راه آن بزرگواران است، همچنین اعلام این مطلب است که ما در طول تاریخ مخالف یزید و یزیدیان بوده و موافق و پیرو حسین ( ع) و حسینیان زمان و شعارهایشان هستیم.

ـ گریه در سوگ اولیاء از دیدگاه تاریخ

گریستن در سوگ اولیای الهی داخل در اصل اباحه است و این اصل پا برجاست مادامی که دلیلی برخلاف آن یعنی حرمت وجود نداشته باشد. از طرفی ما به ذکر نمونه­هایی می­پردازیم که می­توان گفت دلیل بر رجحان و استحباب آن دارد:

1ـ گریه حضرت آدم در سوگ هابیل

طبری به سندش از علی­ بن ابی طالب ( ع) نقل می­کند که ایشان فرمود: چون فرزند آدم را برادرش به قتل رسانید، آدم بر او گریست[15].

2ـ گریه یعقوب در فراق یوسف

طبری در تفسیر آیه 85 سوره یوسف: « تا ... تفتوا ... » به سندش از حسن بصری نقل کرده که گفت: از زمانی که حضرت یوسف از نزد یعقوب خارج شد تا روزی که بازگشت 80 سال طول کشید، در این هنگام حزن از دل یعقوب مفارقت نکرد، آن قدر گریست تا چشمانش کور شد.

3ـ گریه پیامبر ( ص) بر حمزه ( ع)

ابن هشام از ابن مسعود نقل کرده که گفت: رسول خدا در حال گریه جنازه حمزه را رو به قبله نمود، آنگاه بر بالین جنازه او ایستاد و صیحه­ای زد که نزدیک بود بیهوش شود.

4ـ گریه پیامبر بر جدش عبدالمطلب

ام ایمن می­گوید: رسول خدا ( ص) را مشاهده کردم که در زیر تابوت عبدالمطلب در حالی که می­گریست حرکت می­کرد[16].

5ـ گریه پیامبر بر جعفر

رسول خدا بعد از دادن خبر شهادت جعفر که در حالی که گریه می­کردند فرمودند: علی مثل جعفر فلتبک البواکی: بر مثل جعفر باید گریه کنندگان گریه کنند.

6ـ رخصت پیامبر ( ص) به گریستن

حاکم نیشابوری به سندش از ابوهریره نقل می­کند: پیامبر ( ص) به دنبال جنازه­ای در حال حرکت بود در حالی که عمر بن خطاب نیز همراه او حرکت می­کرد عمر صدای گریه زنان را شنید و آنان را از این کار بازداشت، رسول خدا ( ص) فرمود: یا عمر!‌ دعهن فان لعین دامعه، و النفس مصایه و العهد قریب[17]. ای عمر! آن­ها را رها کن، زیرا چشم اشکبار و نفس مصیبت دیده و عهده نزدیک است.

گریستن در سوگ امام حسین ( ع)

با مراجعه به تاریخ و حدیث پی می­بریم که پیامبر و اهل بیت ایشان و صحابه و تابعین و بزرگان امت در سوگ مصیبت امام حسین ( ع) گریسته­اند، اینک به نمونه­هایی که در مکتب اهل سنت به آن تصریح شده اشاره می­کنیم:

1ـ گریه رسول خدا ( ص) در سوگ امام حسین ( ع)

عایشه می­گوید: حسین بن علی ( ع) در حالی که بر رسول خدا وحی نازل شده بود وارد شد و از کمر او بالا رفت و بر پشت او بازی می­کرد. جبرئیل به حضرت عرض کرد: ای محمد! همانا زود است که امت بعد از تو فتنه کنند و این فرزندت را به قتل برسانند، آنگاه دست دراز کرد و مشتی از تربت را به او داد و گفت: در این سرزمین است که فرزندت کشته خواهد شد، سرزمینی که اسم آن طف است. چون جبرئیل رفت، رسول خدا ( ص) در حالی که تربتی در دستش بود بر اصحابش وارد شد، ابوبکر، عمر، علی، حنیفه، ابوذر و عمار بودند، حضرت شروع به گریه کرد، عرض کردند: چه چیز شما را به گریه درآورده است ای رسول خدا؟ حضرت فرمود: جبرئیل مرا خبر داده که همانا فرزندم حسین ( ع) بعد از من در سرزمین طف کشته خواهد شد. و برای من این تربت را آورده و خبر داده که در آنجا محل دفن او خواهد بود[18].

2ـ گریه علی ( ع) در سوگ امام حسین ( ع)

ابن عساکر از بخی نقل می­کند که من با علی ( ع) حرکت کردیم، چون به نینوا که در راه صفین بود رسید، حضرت ندا داد، صبر کن ای ابا عبدالله! صبر کن ای ابا عبدالله در شط فرات. راوی می­گوید: عرض کردم: برای چه؟ حضرت فرمود: روزی بر پیامبر وارد شدم در حالی که در چشمش گریان بود، عرض کردم: ای پیامبر خدا! آیا کسی تو را به غضب در آورده است؟ چه شده که چشمانت اشکبار است؟ حضرت فرمود: لحظاتی قبل جبرئیل این جا بود و مرا خبر داد که حسین ( ع) در کنار شط فرات به قتل خواهد رسید. بخی می­گوید: حضرت به من فرمود: آیا می­خواهی از تربتش به تو دهم تا استشمام نمایی؟ عرض کردم آری. آنگاه دست خود را دراز کرده و مشتی از خاک برداشت و به من عطا نمود، من نتوانستم جلوی خود را بگیرم و لذا اشکانم جاری شد[19].

3ـ گریه ابن عباس در سوگ حسین ( ع)

سبط بن جوزی نقل کرده: چون حسین ( ع) کشته شد، دائماً ابن عباس بر او می­گریست تا اینکه چشمش کور شد[20].

4ـ گریه ام سلمه در سوگ امام حسین ( ع)

چون خبر کشته شدن امام حسین به ام سلمه رسید گفت: آیا این کار را کردند؟ خداوند قبرهایشان را از آتش پر کند. آنگاه آن قدر گریست تا این که غش کرد[21].

ـ بررسی ادله مخالفین

کسانی که از اهل سنت منکر جواز و رجحان گریستن بر اموات هستند به ادله چند تمسک کرده­اند که آنها را مورد بحث قرار می­دهیم:

1ـ روایات نهی از گریستن بر میت

مسلم و دیگران از عبدالله نقل کرده­اند که گفت: حفصه بر عمر گریست. عمر به او گفت: آرام باش ای دخترکم! آیا نمی­دانی که رسول خدا فرمود: ان المیت یعذب ببکاء اهله علیه[22]. گریه خانواده میت او را عذاب می­دهد.

پاسخ

اولاً: این احادیث با احادیثی که قبلاً ذکر شد و همه دلالت بر جواز یا رجحان گریه دارد معارض است.

ثانیاً: از احادیث دیگر استفاده می­شود که عمر بن خطاب در تطبیق این حدیث نبوی بر موردش اشتباه کرده است، زیرا حبیب می­گوید: من بعد از شنیدن این حدیث از عمر، نزد عایشه رفتم و آنچه از عمر شنیده بودم برای او بازگو کردم. عایشه گفت: نه به خدا سوگند! رسول خدا ( ص) هرگز نفرمود که میت به گریه کسی عذاب می­شود، بلکه فرمود: ان الکافر یزیده الله ببکاء اهله عذاباً، و ان الله لهو اضحک و ابکی، ولاتزروازرة وزر اخری[23].

همانا خداوند عذاب کافر را به سبب گریه اهلش زیاد می­کند، و همانا خداوند می­خنداند و می­گریاند، هیچ کس بار دیگری را حمل نمی­کند.

ثالثاً: قبلاً به روایت اشاره کردیم که عمر نزد پیامبر ( ص) از گریه زنان بر میت منع کرد، ولی رسول خدا ( ص) به او فرمود: دعهن یا عمر! فان العین دامعه و القلب مصاب والعهد قریب.

رابعاً: این روایت با ظاهر آیات قرآن سازگاری ندارد، زیرا خداوند می­فرماید: ولاتزر واذره وزر اخری[24].

هیچ گناه کاری بار گناه دیگری را بر دوش نمی­کشد.

2ـ نهی عمر از گریه بر میت

گاهی می­گویند عمر بن خطاب از گریستن بر اموات نهی می­کرده است، لذا نهی او دلیل بر عدم جواز است.

پاسخ

اولا: نهی او در مقابل نصوصی است که دلالت بر جواز بلکه رجحان دارد است.

ثانباً: سنت عمر نزد ما اعتباری ندارد.

ثالثاً: نهی او همان گونه که در روایات به آن اشاره شده مورد مخالفت پیامبر ( ص) قرار گرفته است.

رابعاً: چگونه عمر بر گریستن بر اموات نهی کرده باشد در حالی که خودش بر نعمان بن مقرن[25]، زید بن خطاب[26]، خالد بن ولید[27] گریسته است. و نیز امر به گریه بر خاد بن ولید نموده است.

ـ تورات و نهی گریه بر اموات

با تأملی در کتب یهود پی می­بریم که نهی از گریه در سوگ مردگان ریشه در تورات دارد، و عمر از آنجا که با هل کتاب خصوصاً یهود ارتباط داشته و کتاب­های آنان را قرائت می­کرده است، لذا این حکم را در اسلام به اجرا گذاشته است.

در کتب یهود می­خوانیم: ای فرزند! از تو شهوت دو چشمانت را با یک ضربت می­گیرم، پس نوحه و گریه مکن و اشکانت را جاری مساز، آرام گرفته و ساکت باش، و نوحه بر اموات نخوان[28].

ـ تباکی در سوگ اولیای الهی

حکم تباکی: ( خود را به همانند گریان وانمود کردن)

برخی افراد به خاطر وضعیت خاصی که قلب­شان دارد کمتر می­توانند گریه کنند، اینان اگر تباکی هم کنند به ثواب و ارزش گریه هم خواهند رسید. در حدیثی از پیامبر ( ص) روایت شده که آن حضرت آخر سوره زمر « فسیق الذین کفروا الی جهنم زمراً» را بر جماعتی از انصار تلاوت کرد، همگی به جز جوانی از آنان گریستند. جوان عرض کرد: از چشم من قطره­ای بیرون نیامد ولی تباکی کردم.

حضرت فرمود: من تباکی فله الجنة[29].

شیخ محمد عبده می­گوید: تباکی آن است که انسان خود را با زحمت به گریه وادار کند ولی بدون ریا.

امام صادق ( ع) فرمود: ... و من انشد فی الحسین شعراً نتباکی فله الجنه[30] ... هر کس درباره حسین ( ع) شعری بخواند وتباکی کند بهشت بر او واجب است.

 

  منابع:

1) . علی اصغر رضوانی،واقعه عاشورا و پاسخ به شبهات،قم:انتشارات مسجد مقدس جمکران، سال 84.

 


[1] . مائده: آیه 83 .

[2] . توبه، آیه 82 .

[3] . اسراء، آیات 108، 109.

[4] . مریم، آیه 58 .

[5] . نجم، 57 ـ 60.

[6] . مکارم الاخلاق، طبرسی، ص 317، بحارالانوار ج 90، ص 336.

[7] . بحارالانوار، ج 79، ص 91، ح 43.

[8] . مستدرک الوسایل، ج 11، ص 245، ح 36.

[9] . من لایحفر الفقیه، ج 4، ص 360.

[10] . مستدرک الوسایل، ج11، ص 245، ح35.

[11] . همان، ج 11، ص 240.

[12] . امالی، شیخ مفید، ص 11، ح8 .

[13] . سفینه البحار، ج 1، ص 197.

[14] . چکیده اندیشه­ها، ص 250

[15] . تاریخ طبری، ج 1، ص 37.

[16] . تذکره الخواص، ص 7.

السیره الحلبیه، ج 2، ص 323.............. این پاورقی در متن مشخص نشده است.

[17] . مستدرک حاکم، ج 1، ص 381، سنن نسایی، ج 4، ص 190، سند احمد ج2، ص 333.

[18] . تاریخ ابن کثیر، ج 11، ص 29 و 30، سند احمد، ج 3، ص 342.

[19] . تاریخ دمشق، امام حسین، ص 238.

[20] . تذکره الخواص، ص 152.

[21] . سواعق المحرقه، ص 196.

[22] . صحیح مسلم، ج2، ص 639، کتاب جنائز، باب المیت یعذب ببکاء اهله.

[23] . صحیح بخاری، کتاب جنائز، ج1، ص 155. صحیح مسلم، کتاب جنائز، باب 9، ح 22و 23.

[24] . فاطر، آیه 18.

[25] . المصنف، ج3، ص 344.

[26] . العقد الفرید، ج3، ص 191.

[27] . کنز العمال، ج 15، ص 721.

[28] . سفر خر قیال، اصحاح 24، فقره 16 ـ 18.

[29] . کنز العمال، ج1، ص 147.

[30] . بحارالانوار، ج 44، ص 282.

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ