بسمه تعالی
عنوان: ماهیت و عوامل قیام عاشورا
موضوع: چرائی عدم قیام در مدینه، انتخاب مکّه و مبدا قیام شدن کوفه
مجتبی یوسفی
در این مقاله به این موضوع خواهیم پرداخت که: «چرا امام (علیه السلام) در مدینه نماندند و چرا مکّه را انتخاب نمودند و چرا کوفه را مبدأ قیام قرار دادند؟»
فصل اول: امام (علیه السلام) و مدینه
مدینه در زمان مرگ معاویه دارای 4 شخصیت تاثیرگذار بود: 1-حسینبنعلی (علیهماالسلام) 2- عبداللهبنعمر 3- عبد الرحمنبنابیبکر 4- عبداللهبنزبیر
«معاویه در وصیت خود به یزید او را از این 4 شخصیت بر حذر داشته بود؛ ابنعمر را مردی زاهد و گوشهنشین و ابنابوبکر را مردی عیاش معرفی کرده بود و بیعت گرفتن از آن دو را راحت برشمرده بود، اما ابنزبیر را به روباه حیلهگر تشبیه کرده و گفته بود که او را بکش.
در مورد امام (علیه السلام) گفته بود که او دارای خاندانی بزرگ است و اهل عراق او را تنها نمیگذارند و بر مخالفت تو وادار میکنند، با او مدارا کن»[1].
بعد از مرگ معاویه، یزید نامهای به ولیدبنعتبه نوشت به مضمون زیر:
«حسینبنعلی (علیه السلام) و عبداللهبنزبیر را احضار کن و از آنها برای خلافت من بیعت بگیر، و اگر از بیعت خودداری کردند، سرآنها را از بدن جدا کن و به دمشق برای من بفرست؛ و از مردم مدینه نیز بیعت بگیر و اگر کسی نپذیرفت حکمی را که بیان کردم اجرا کن «والسلام»[2].
ولید امام (علیه السلام) را به دارالاماره احضار کرد و از ایشان تقاضای بیعت با یزید کرد. امام (علیه السلام) از بیعت سرباز زد و توانست با کمک جوانان بنیهاشم از قصر خارج شود. گفتنی است که مروان به ولید پیشنهاد کرده بود که در همان جلسه امام را به قتل برساند.
ولید چند شب بعد یعنی شب یکشنبه 2 روز مانده به ماه شعبان، عدهای را به سراغ امام (علیه السلام) فرستاد تا ایشان را برای بیعت با یزید دعوت کنند. امام در پاسخ آنها فرمود: امشب بگذرد تا ببینم فردا چه میشود[3] .
آوردهاند که امام همان شب یا فردای آن شب به سمت مکه حرکت فرمودند.
عبداللهبنزبیر قبل از امام (علیه السلام) به مکه گریخته بود.
ازمطالب بالا بدست میآید که امام (علیه السلام) در معرض خطر مرگ قرار گرفته بودند و فشار برای اخذ بیعت لحظه به لحظه بیشتر میشده به همین خاطر از مدینه خارج شدند. تاریخ خروج ایشان بنا به قولی شب یکشنبه و بنابر قولی دیگر روز یکشنبه دو روز مانده به ماه شعبان سال 60 ه.ق است.
- علت دیگر خروج امام (علیه السلام) از مدینه عدم فراهم بودن شرایط قیام بود، چرا که یک قیام ابتدا نیاز به فضاسازی و تبلیغات دارد تا اذهان آماده شوند و با شرایطی که برای امام (علیه السلام) به وجود آمده بود هرگز چنین فرصتی دست نمیداد. خروج عبد اللهبنزبیر را نیز میتوان مؤیدی برای این حرف دانست، چرا که وی طبق نظر معاویه سیاستمدار روباه حیلهگر است و از خروج او میتوان نتیجه گرفت که محیط را برای اجرای نقشههای خود مساعد ندیده.
- علت دیگر را میتوان این دانست که هدف حضرت (علیه السلام) از قیام، در هم شکستن قدرتی بود که بدون داشتن صلاحیت، مقدرات مسلمین را به دست گرفته است طبعاً مطابق با این هدف باید نقطهای را انتخاب کرد که بتوان با اجرای سیاست در آن پایههای قدرت را متزلزل ساخت و محیط بستة مدینه هیچگاه این اجازه را به حضرت نمیداد [برخلاف مکّه که مرکز تجمع مسلمین بود][4].
توجه به این مساله لازم است که خروج امام از مدینه حکم فرار را نداشته. شاهد براین مدعا سخنان حضرت (علیه السلام) در هنگام خروج از شهر است. به ایشان در هنگام حرکت به سمت مکه پیشنهاد شد که مانند ابنزبیر از بیراههها حرکت کنند و در مسیر عادی حرکت نکند اما حضرت (علیه السلام) نپذیرفتند و فرمودند «لا و الله! لا اُفارقهُ حتی یقضیَ الله ما هو قاضٍ».
چرا که ایشان میخواهند برای جهاد با بنی امیه آزادانه و با کمال آرامش به راه خود ادامه دهند.[5]
فصل دوم: امام و مکّه
بخش اول: علل انتخاب مکّه در خروج از مدینه:
در فصل قبل گفته شد که امام (علیه السلام) برای پایهریزی قیام به محلی احتیاج داشت که کشش تبلیغات و فضاسازی را داشته باشد. مکه از چند لحاظ محیط مناسبی برای این هدف بود چرا که
اولاً: محیطی امن و دارای احترام بود.
دوماً: به عنوان قلب اسلام شناخته میشد.
ثالثاً: محل تجمع مسلمین بود به خصوص در ایّام حج.
این ویژگیها در کنار هم محیطی را درست کرده بودند که هر مخالف با حکومت وقت را به سمت خود میکشاند. حضور عبداللهبنزبیر قبل از امام (علیه السلام) در مکّه شاهدی بر این مطلب است (عبداللهبنزبیر نیز بعداً به مکّه آمده بود).
از علل دیگر حرکت امام به سوی مکّه پیشنهاد دیگران به ایشان است:
-محمدبنحنیفه وقتی از قصد امام (علیه السلام) برای خروج از مدینه آگاه گشت به محضر ایشان شرفیاب شد و به ایشان پیشنهاد کرد: «[ای برادر!] به سوی مکه حرکت کن، اگر آن شهر را مناسب اقامت دیدی، در آنجا سکونت کن و اگر احساس کردی که مکه نیز جای امنی برای تو نیست به بیابانها و کوهها رو کن و همیشه از نقطهای به نقطهای در حرکت باش تا آنکه سرانجام کار را دریابی!»[6]
-حضرت (علیه السلام) در هنگام خروج از مدینه به عبداللهبنمطیع[7] برخوردند، او به حضرت پیشنهاد داد که به مکه برود و به کوفه نرود.[8]
بخش دوم: چرا امام (علیه السلام) در مکه نماندند؟
امام (علیه السلام) به مدت 4 ماه و 5 روز در مکه اقامت داشتند و در تاریخ 8 ذیالحجه سال 60 از آن خارج شدند.
در این بخش به بررسی علتهایی خواهیم پرداخت که امام را مجبور به ترک مکه کردند.
1) نظامیگری
در مدت سکونت امام (علیه السلام) در مکه، حکومت وقت تدارکات مفصلی برای دستگیری امام دیده بود. در زیر به نمونههایی اشاره میکنیم:
-امام (علیه السلام) اطلاع یافته بودند که یزید 30 مزدور را جهت ترور ایشان به مکه فرستاده است.[9]
-یزید کاروانی [لشکری] را به فرماندهی عمربنسعد به سوی مکه روانه کرده بود و عمر را امیرالحاج قرار داده بود. دستور آنها این بود که حسین(علیه السلام) را هر کجا یافتید بکشید.[10]
-والی مکه عمروبنسعید در صدد دستگیری امام (علیه السلام) بود. جریانات زیر شاهد این مدعااند.
أ) فرزدق در هنگام خروج امام (علیه السلام) از مکه به ایشان برخورد. در گفتگویی که میان آنان رد و بدل شد فرزدق علت شتاب امام (علیه السلام) در خروج از مکه و ناتمام گذاشتن اعمال حج را سوال کرد. امام (علیه السلام) اینگونه جواب داد: «اگر شتاب نکنم، قطعاً مرا میگیرند».[11]
ب) عمروبنسعید والی مکه هنگامی که از خروج امام (علیه السلام) از مکه مطلع شد، برادر خود یحییبنسعید را با جمعی فرستاد تا امام را برگردانند. یحیی به امام گفت: برگرد کجا میروی؟ امام (علیه السلام) قبول نکرد و کار به جایی رسید که دو دسته با تازیانه به یکدیگر حمله کردند.[12]
ج) او نامهای به امام نوشت و ادعای امان دادن به امام را کرد. جواب امام به این نامه، فریبکارانه بودن آنرا مشخص میکند.[13]
2) فضای مکه
محیط مکه دیگر کشش لازم را نداشت از طرفی فضای مکه از بدو ورود امام (علیه السلام) با 2 مشکل اساسی رو به رو بود:
- أ) دشمنی دیرینة مردم مکه با اهل بیت (علیهم السلام).
مکه محل تجمع قریشی است که بزرگترین سران آنها در جنگهای صدر اسلام توسط حضرت علی (علیه السلام) به هلاکت رسیدهاند و ریشههای کینه بر ضد علی (علیه السلام) در دل غالب مردم این شهر تنومند گشته است. - ب) حضور عبداللهبنزبیر قبل از امام در مکه
حضور عبداللهبنزبیر را واضحتر میکنیم
-او آتش افروز جنگ جمل بود. پدر او در جریان جنگ جمل یاد حدیثی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) افتاد و قصد انصراف از جنگ را داشت که پسرش عبدالله با حیلهگری خود، او را به جنگ وادار کرد. امام علی (علیه السلام) در مورد او فرموده است:
«مازال الزبیر رجلا منّا اهلالبیت حتی نشأ إبنه المشئوم عبدالله»[14]
-معاویه در وصیت خود به یزید او را روباه حیلهگر نامیده بود.[15]
-عبداللهبنزبیر بعد از خروج امام (علیه السلام) از مکه سیاستهای خود را اجرائی کرد و شروع به بیعت گرفتن برای خود از مردم مکه و حجاز کرد. در همان ایام در مشاجرهای که بین او و ابنعباس رخ داد، ابن زبیر این جمله را گفت:
«به خدا من چهل سال است که بغض و کینة شما خاندان را در دل خود پنهان داشتهام.»
همچنین او برای بیعت گرفتن از محمدبنحنفیه و حسنبنحسنبنعلیبنابیطالب و اهلبیت ایشان آنها را در غار زمزم جمع کرد و آنها را تهدید به سوزاندن در آتش نمود. [16]
وی که قبل از امام (علیه السلام) به سمت مکه گریخته و از بیراههها خود را به مکه رسانده بود، حضور امام را سدّ بزرگی در برابر اهداف خود می دید، چرا که میخواست از مردم مکه و حجاز برای خود بیعت بگیرد که همین کار را نیز کرد.بنابراین او هر نقشهای را طراحی میکرد تا امام (علیه السلام) از مکه خارج شود. در گفتگوهای او با امام (علیه السلام) تشویق به خروج امام (علیه السلام) از مکه به راحتی مشهود است.[17]
3)حفظ حرمت خانة خدا
امام (علیه السلام) میدانست که بنی امیه به هر ترتیبی که شده او را به قتل میرسانند و برای رسیدن به این هدف از هیچ کاری فروگذار نیستند.
در اینجا به سخن امام (علیه السلام) توجه فرمائید: «اگر من بر تپة قرمزی (تل احمر) کشته شوم نزدم محبوبتر است از آنکه در مکه کشته شوم»[18].
گفتگوی امام (علیه السلام) با محمدبنحنفیه در مکه نیز شاهد این مطلب است مجموعة این علل باعث شد که امام از مکه خارج شوند و به سمت کوفه رهسپار شوند.
فصل سوم: امام و مقصد
امام (علیه السلام) بعد از خروج از مکه به چند نقطه میتوانست برود: یمن، بصره، کوفه، کوچ نقطه به نقطه و عدم تمرکز در نقطهای خاص.
در اینجا بررسی خواهیم کرد که چرا امام (علیه السلام) کوفه را انتخاب کردند و از گزینههای دیگر صرف نظر کردند.
بخش اول: امام و یمن
-ابنعباس بعد از اطلاع از قصد امام برای خروج از مکه، به خدمت ایشان رسید و از ایشان درخواست کرد که در مکه بماند و خارج نشود اما اگر اصرار به خروج از مکه را دارد پس به یمن برود،: «اگر میخواهی از مکه بیرون روی پس به سوی یمن برو، چون یمن سرزمینی وسیع است و قلعهها و درّههای بسیاری دارد و شیعیان پدرت آنجا هستند، پس به آنجا میروی و مبلغین خود را به اطراف میفرستی»[19] .
-محمدبنحنفیه نیز در گفتگوی خود در مکه با امام (علیه السلام) پیشنهاد یمن را داده بود. امام چرا امام به این توصیه عمل نکرد؟
امام در پاسخ ابنعباس فرمود: «به خدا قسم میدانم که تو پند دهندة دلسوزی هستی ولی من تصمیم گرفتهام که به سوی عراق بروم»[20].
و در پاسخ محمدبنحنفیه فرمودند: «سحرگاهان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را در خواب دیدم. فرمود: یا حسین أخرج فإن الله قد شاءَ أن یراک قتیلاً و قد قال لی: إن الله قد شاء أن یرهنّ سبایا»[21].
-شاید یکی از علل اینکه امام (علیه السلام) به سمت یمن حرکت نکردند این باشد که یمن از مرکز و جنبوجوشهای اسلام مقداری دور است و از موقعیت استراتژیکی خوبی برخوردار نبوده.
-از طرفی دیگر با بررسی سیرة امام (علیه السلام) روشن میشود که ایشان هیچ شهری را تصرف نکردند، نه مدینه، نه مکه شاید علت این باشد که ایشان نمیخواستند هیچ بهانهای به دست حکومت بدهند زیرا وجود بهانهای چون خروجی و ضدحکومت وجهة مظلومیت امام را خراب میکرد و بنیامیه به راحتی ماجرا را به نفع خود مصادره میکردند.
بخش دوم: امام و بصره
محمدحنفیه در فرازی از پیشنهاد خود به امام (علیه السلام) نکتة قابل تأملی را بیان میکند:
«[ای برادر] اگر به یکی از این شهرها درآیی میترسم در میان مردم اختلاف بوجود بیاید گروهی از تو پشتیبانی و دستهای علیه تو قیام کنند و کار به کشتار بینجامد و در این میان تو هدف تیر بلا گردی...»[22]
یکی از عللی که امام (علیه السلام) را از رفتن به بصره بازداشت، وجود تفرقه و اختلاف میان سران بصره بود. امام (علیه السلام) در مدتی که در مکه بسر میبردند نامهای به سران بصره نوشتند. ایشان در این نامه سران بصره را به مبارزه بر ضد حکومت وقت دعوت کرده بودند. در ضمن این نامه محکی برای اوضاع درون بصره بود. جوابهای سران به نامة امام (علیه السلام) به خوبی گویای آن است که اختلاف شدید بین نظرات سران وجود دارد. از جمعبندی سخنان محمدبنحنفیه و اختلافات درونی بصره به این نتیجه میرسیم که بصره محیط مناسبی برای امام (علیه السلام) نبوده.
در زیر به پاسخ بعضی از سران بصره به نامة امام (علیه السلام) اشاره میشود.
- احنفبنقیس : نام دیگر وی ضحاک یا صخر است. او در جریان جنگ جهل مردم بصره را بر علیه حضرت امیر (علیه السلام) شورانده بود. جواب او به نامة امام اینگونه بود: «شکیبایی پیشه کن که وعدة خدا حق است و خود را بدست کسانی که ایمان ندارند خوار و خفیف مگردان»[23].مشاهده میکنید که او از همکاری با امام سرباز میزند و امام (علیه السلام) را به سکوت دعوت میکند.
-یزید بن مسعود: او قبائل بنیتمیم، بنیحنظله و بنیسعد را گرد آورد و ضمن مذمت أحنف و کارهای او در جنگ جمل با سخنان خود این قبائل را برای امام متحد کرد و نامهای به امام نوشت، امام برای او دعا کرد. گفتنی است که او در راه عزیمت به کربلا از شهادت امام مطلع شد[24].
-یزیدبننبیط: وی پاسخ امام را جواب مثبت داد و به همراه 2 پسر از 9 پسر خود به سمت مکه حرکت کرد. گفتنی است او و فرزندانش از شهدای کربلا هستند[25].
-منذربنجارود: فرستادة امام، سلیمان با نامه به پیش او رفت، او پس از مطالعة نامه، او و نامه را به نزد ابنزیاد فرستاد. ابنزیاد نیز یک شب قبل از حرکت خود به سمت کوفه، سلیمان را به دار آویخت.[26]
علت نامناسب بودن محیط نیز همان نکتة مذکور در سخنان محمدبنحنفیه است، چرا که با وجود اختلاف در یک شهر تمام نیروی امام (علیه السلام) در آن شهر هدر میرفت و از اهداف خود برای قیام باز میماند.
بخش سوم: امام و کوفه
امام (علیه السلام) در همان مکه تصمیم خود برای حرکت به سمت کوفه را اعلام کرد و کسانی چون عبداللهبنعباس، محمدحنفیه، عبداللهبنعمر و... در مقام نصیحت امام، او را از رفتن به کوفه برحذر داشتند.
محور تمام سخنان ناصحین این بود که کوفه وفا ندارد، به عبارتی آنها خوش استقبال و بدبدرقه هستند. در زیر به فرازی از سخنان محمدحنفیه توجه نمایید:
«ای برادر! تو بیوفائی کوفیان را نسبت به پدرت و برادرت شناختهای، من نگرانم که با تو نیز چنین کنند»[27].
امام (علیه السلام) با تمام این سخنان به سمت کوفه حرکت نمودند. اکنون به بررسی علل این تصمیم خواهیم پرداخت:
- 1) موقعیت استراتژیکی کوفه
کوفه در سال 14 هجری توسط سعدبنأبیوقاص [و به دستور عمر] تأسیس شد. این مکان به عنوان پادگان و محل پشتیبانی و استقرار نیروهای اسلام در جریان فتوحات دورة خلفاء 3 گانه به کار میرفت. بنابراین دارای موقعیت خوبی به لحاظ سوقالجیشی بوده است.از طرف دیگر سرزمین عراق و در رأس آن کوفه به عنوان قلب دولت اسلامی و مرکز ثقل اموال و رجال شناخته میشد[28]. این علت سبب شده بود که امویان در طول تاریخ همواره جبارترین حاکمان را بر کوفه و بصره نصب کنند.
جرقة قیام از این مکان که نزدیکی خاصی به شام داشت، پایههای حکومت اموی را متزلزل میکرد. [برخلاف یمن]
- 2) مهمترین پایگاه مخالفان حکومت اموی
در مورد قبل ذکر شد که کوفه همواره زورگوترین و خونخوارترین حاکمان را به خود دیده است، کسانی چون مغیرهبنشعبه، زیادبنأبیه و ابنزیاد جنایاتی که اینان در حق مردم کوفه روامیداشتند، به مرور زمان تنفر مردم را از دستگاه اموی برانگیخته بود. وجود تنفر و انزجار از امویان در نامههای مردم کوفه به امام (علیه السلام) به وضوح مشهود است (برخلاف بصره).
- 3) مهد تشیّع [برخلاف بصره]
کوفه به مدت 50 سال تحت حکومت حضرت امیر (علیه السلام) بود. در این دوره شیعیان در این مرکز تجمع یافته و تحت نظارت امیر (علیه السلام) پرورش یافته بودند به طوری که یکی از مهمترین پایگاههای علویین همین کوفه بود.[29] در این باره به کلامی از حضرت مولا (علیه السلام) توجه فرمائید:
«کوفه گنج ایمان و جمجمة اسلام و شمشیر و نیزة خداست که هر کجا بخواهد قرار می دهد»[30]
معاویه در قسمتی از وصیت خود به این واقعیت اشاره کرده است:
«[ای یزید] اهل عراق او [حسین] را تنها نمیگذارند و برمخالفت تو وادارش میکنند. با او مدارا کن»[31]
- 4) نامههای فراوان مردم کوفه
نامههای فراوان مردم کوفه حجت را بر امام تمام کرد. چرا که اگر امام (علیه السلام) با وجود این حجم از دعوت مردم کوفه به نقطة دیگری میرفت و چه بسا به دست عمال یزید شهید میشد، این سوال در اذهان پدید میآمد که چرا امام با وجود دعوت کوفیان و اظهار حمایت و پشتیبانی آنان به کوفه نرفت؟ این مساله باعث مخدوش شدن وجهة امام (علیه السلام) میگشت.
منابع
- 1) علی نظری منفرد- قصة کربلا - قم: سرور- 1379 ه.ش.
- 2) سعید داوودی، مهدی رستمنژاد-عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها- قم:انتشارات امیرالمومنین (علیه السلام).
- 3) شیخ عباس صفائی حائری- تاریخ سیدالشهداء (علیه السلام)- قم: مسجد مقدس جمکران- چاپ چهارم 1384.
- 4) فضل الله کمپانی- حسین کیست؟- چاپ سوم 1366- چاپخانة مروی.
- 5) محمد صادق نجمی- سخنان حسینبنعلی (علیه السلام) از مدینه تا کربلا- قم:بوستان کتاب- 1387.
- 6) سید هاشم رسولی محلاتی- زندگانی امام حسین (علیه السلام)- تهدان: دفتر نشر فرهنگ اسلامی- چاپ دوم- 1374.
- 7) علامه سید محسن امین عاملی- مترجم: حسن طارمی- امام حسن و امام حسین(علیهم السلام)- تهران: سازمان چاپ و انتشارات - 1374
[1] . نقل قول محتوایی از حسین کیست؟ ص75.
[2] . تاریخ یعقوبی- ج2-ص241/ بعضی آوردهاند که یزید نامة کوچکی ضمیمه ساخت که از ابنعمر، ابنزبیر، حسینبنعلی (ع) با شدت هر چه تمامتر بیعت بگیر و در این مورد هیچ رخصتی به آنان مده. نک:سخنان حسینبنعلی (ع) ص35.
[3] .امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) ص 182.
[4] . سخنان حسینبنعلی (علیه السلام) از مدینه تا کربلا- ص 37.
[5] . همان-ص 59.
[6] . قصة کربلا- ص72.
[7] این شخش بعدها از طرف ابن زبیر، استاندار کوفه شد.
[8] . امام حسن و امام حسین (علیهما السلام)- ص 184.
[9] . قصة کربلا - ص78، تظلّم الزهرا - ص 153.
[10] . همان-ص 77، مقتل الحسین مقدّم -ص 165.
[11] .تاریخ سیدالشهداء (علیه السلام)-ص194، تاریخ طبری-جلد 5- ص 386.
[12] .همان-ص195، همان-جلد5- ص 385.
[13] .قصة کربلا - ص 161.
[14] . نهج البلاغه- حکم و مواعظ.
[15] . حسین کیست؟ ص 75.
[16] .زندگانی امام حسین (علیه السلام)- ص 224
[17] . قصة کربلا- ص 157 [جریان گفتگوی ابنزبیر با امام (علیه السلام) پس از شنیدن قصد خروج امام از مکه].
[18] . قصة کربلا-ص 150، کاملالزیارات- ص72.
[19] . تاریخ سیدالشهداء (علیه السلام) - ص 201، طبری -5/409.
[20] . همان.
[21] .عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها ص356، لهوف- ص 127.
[22] . سخنان حسینبنعلی (علیه السلام) از مدینه تا کربلا- ص 53، قصة کربلا ص 72.
[23] .قصة کربلا-ص 84. سیداعلام النبلاء ص3، 200.
[24] .همان.
[25] . همان.
[26] .قصة کربلا- ص 84.
[27] .عاشورا ریشهها، انگیزهها، رویدادها، پیامدها- ص 356/ لهوف ص127.
[28] . قصة کربلا- ص 151.
[29] . قصة کربلا - ص 151.
[30] . همان/ طبقات ابنسعد ص 606
[31] . حسین کیست؟ ص 75.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک های درباره دلالت الفاظ و وضع
بررسی اشکالات وارده به کتاب سلیم بن قیس هلالی
بررسی روایات پیرامون نوروز(2)
بررسی روایات پیرامون نوروز(1)
تاریخچه نوروز
جعل حدیث و اهداف آن
شبهه بدون درب بودن خانه های مدینه در صدر اسلام
مفهوم انتظار در لغت، عرف و شرع
فضاسازی معاویه در شام علیه امام علی(علیه السلام)(2)
فضاسازی معاویه در شام علیه امام علی(علیه السلام)(1)
اشک ریختن در فرهنگ شیعه چه جایگاهی دارد؟(2)
اشک ریختن در فرهنگ شیعه چه جایگاهی دارد؟(1)
معاویه و فرقههای زمان خود(2)
معاویه و فرقههای زمان خود(1)
[همه عناوین(29)]