سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بترسید بترسید که خدا چنان پرده بر بنده گستریده که گویى او را آمرزیده . [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 89 دی 8 , ساعت 12:47 عصر

باسمه تعالی

عنوان: معاویه

موضوع: بدعت­های معاویه

محمد جواد طالبی

آن چه در این نوشتار مورد بررسی قرار گرفته است، برخی از بدعت هایی می باشد که معاویه در راستای سیاست های حکومتی خود آن ها را در عرف و شریعت داخل کرده است.

  • 1- کار معاویه به دیه­ی افراد اقلیت­های مذهبی تحت حمایت مسمانان، شامل سه بدعت بود:
  • أ‌) دیه را هزار دینار گرفته است.
  • ب‌) آن را میان کسانی که از مقتول ارث می برند و خزانه­ی عمومی به یکسان تقسیم کرده است.
  • ت‌) به فرض که دیه به موجب سنت یک هزار بوده و خزانه­ی عمومی از آن سهم داشته باشد، نباید سهم بیت­المال را در آخر بردارد.
  • 2- حکم خدا و سنت پیامبرش تکبیر گفتن به هنگام رفتن به رکوع و سجود و برخواستن از آن است و همین سنت را جانشینانش پیروی کرده­اند و ائمه مذاهب اسلامی اظهارش نموده و بر آن اجماع کرده­اند، لکن معاویه با آن مخالفت ورزیده و به دلخواه خویش در آن تغییر داده و از پی او امویان دست از رویه­ی اسلامی و حکمش برداشته به بدعت معاویه چسبیده­اند.

عکرمه می­گوید: پشت سر پیرمردی در مکه نماز خواندم بیست و دو تکبیر گفت. به ابن عباس گفتم: او آدم احمقی است، بشدت پرخاش کرد و گفت این سنت ابی‌القاسم (صلّی الله علیه و آله) است[1].

از این روایت دانسته می­شود که امویان و در رأس‌شان معاویه چنان این سنت پیامبر را پایمال کرده­اند که مردم این سنت را از یاد برده و پیرو آن را احمق انگاشته­اند.

  • 3- نسائی در « سنن» و بیهقی در « السنن الکبری» از طریق سعید­بن‌جبیر این روایت را ثبت کرده است: ابن عباس در عرفه بود. از من پرسید: سعید چرا نمی­شنوم که مردم لبیک اللهم لبیک بگویند؟ گفتم: از معاویه می­ترسند. ابن عباس از چادرش بیرون آمده گفت: لبیک اللهم لبیک گر چه معاویه بدش بیاید. خدایا اینها را لعنت کن زیرا از سر دشمنی با علی سنت پیامبر (صلّی الله علیه و آله) را ترک کرده­اند[2].

معاویه چون با علی دشمن است و می­بیند علی به این سنت پای بند است برای اینکه برخلاف وی عمل کند برخلاف سنت عمل می­کند و ثابت می­نماید در دشمنی و مخالفت با مولای متقیان تا جایی پیش می­رود که سنت و احکام الهی را زیر پا می­گذارد و آنچه را که مایه­ی آراستگی و شکوه حج است از بین می­برد.

  • 4- خطبه­ی نماز عیدین پس از نماز خوانده می­شود و پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و ابوبکر و عمر و نیز عثمان در اوایل حکومتش چنین می­کردند لکن عثمان بعدها چون نمی­خواسته خطبه­ی خویش را به صورتی دلپسند خلق درآورد و مردم برای شنیدنش نمی­نشسته­اند بنا کرده به خواندن خطبه پیش از نماز تا به انتظار شروع نماز بنشینند و اجباراً حرف­هایش را بشنوند. این­ها بنا کردند به دشنام دادن به امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نطق­ها و خطبه­ها و مردم چون آن را روا و شایسته نمی­دیدند پراکنده می­شدند به همین سبب خطبه را پیش از نماز می­خواندند تا مردم اجباراً بشنوند. نخستین کسی که بدعت دشنام دادن به خاندان پیامبر (صلّی الله علیه و آله) را گذاشت معاویه بود و تبهکاری و گناهش در این مورد بیش از کسی است که قبلاً بدعت تغییر ترتیب خطبه را گذاشت، زیرا معاویه گرچه مقلد بدعت است و نه بدعت­گزار، این بدعت را با تبهکاری سهمگین­تری آمیخته است.

حال آیا کسی که مسلمان باشد با توجه به نص مخصوصی که در رابطه با مولای متقیان است (که پیامبر فرمودند: هر کس علی را دشنام دهد مرا دشنام داده و هر کس مرا دشنام دهد خدا را دشنام داده باشد) و نصوص کلی­ای که در رابطه با دشنام دادن به انسان مؤمن است مانند: «دشنام دادن به مسلمان زشتکاری است» می­تواند فتوا دهد و بگوید دشنام دادن به مولای متقیان رواست؟

  • 5- « ماوردی» و دیگر مورخان نوشته­اند: «چند دزد را پیش معاویه آورده­اند، دستور داد دستشان را قطع کنند. آخرین دزد پیش از آنکه دستش را قطع کنند، ابیاتی را بنا کرد به خواندن؛ معاویه پرسیدش که با تو چه کنم حال آنکه دست رفقایت را بریده­ام؟ مادر آن دزد گفت: ای امیرالمؤمنین! این کار هم جزو دیگر گناهانت که از آنها توبه می­کنی، در نتیجه معاویه آن دزد را رها کرد و این اولین باری بود در تاریخ اسلام که از اجرای قانون جزای اسلامی صرف نظر می­شد[3].

عجیب است مگر هر کس به صرف اینکه قصد توبه از گناهی را داشته باشد حق دارد مرتکب آن گناه شود؟ و از کجا اطمینان دارد موفق به توبه خواهد شد؟ ضمناً فهمیده می­شود که معاویه اولین بارش نبوده که به امید توبه مرتکب گناه می­شد بلکه کارش همین بوده است. در فرض توبه از کجا معلوم توبه­اش پذیرفته شود، زیرا توبه در جایی که از روی نادانی کار زشتی کنند و بعد به زودی توبه نمایند هست، و نیز قرآن می­فرماید: هر که پا از حدود و مقررات الهی بیرون نهد بر خویشتن ستم کرده باشد.

  • 6- جنایت سهمگین سال 44 هجری: معاویه، زیاد را با خویش منسوب می­سازد!

در زمینه­ی نسبت خویشاوندی اینکه « فرزند متعلق به بستر است و مرد زناکار را سنگ پاداش» اصلی مسلّم بود و از ضروریات اسلام به شمار می­آمد و به این فرمایش پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) عمل می­شد تا سال 44 هجری و روز شومی که پسر زن جگر­خوار بدعت گذاشت و کاری برخلاف سنت و فرمایش پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و ضد اصل مسلم اسلامی مرتکب گشت.

امت اسلامی بر این فرمایش پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) متفق است که «هر کس دانسته خویش را به کسی جز پدرش منسوب نماید، کافر شده باشد و کس شخصی را که با نسبت خویشاوندی ندارد به خویش منسوب نماید از ما (مسلمانان) نخواهد بود[4]

با وجود فرمایشات مکرر و مؤکد حضرت، سیاست خود­پرستانه­ی معاویه چشم و گوشش را ببست تا مرد زناکار را که از داشتن نسبت رسمی و شرعی با فرزندی که از زنایش بوجود می­آید بی­نصیب است، بهره­مند گردانید و «زیاد» را فرزند ابوسفیان زناکار شمرد و این را هنگامی انجام داد که دید « زیاد بزرگ و سیاستمدار گشته و برای از بین بردن مردان پاکدامن و دوستداران امیرالمؤمنین علی علیه­السلام به درد او می­خورد. مادرش ـ سمیه ـ متعلق به یکی از دهقانان ایران بود در زند رود کسکر، دهقان بیمار گشت و حارث­بن کلده پزشک ثقفی را به بالینش آوردند تا او را درمان کرد، و به پاداش آن درمان، سمیه را به او بخشید و « حارث» سمیه را به ازدواج غلام رومی خویش درآورد که «عبید» نام داشت و زیاد از این ازدواج بوجود آمد و چون بزرگ شد پدرش عبید را با پرداخت هزار درهم آزاد ساخت، و مادرش سمیه از فاحشه­های معروف طائف بود که محل رسمی و پرچم داشت.

آری هر زناکار بی­عفتی که با سمیه مادر زیاد، و نابغه مادر عمرو، و هند مادر معاویه، و حمامة مادر ابوسفیان، و زرقاء مادر مروان، و دیگر فاحشه­های مشهور ارتباط داشت، می­توانست ادعای پدری فرزندان آنها را بنماید و با همسران­شان بر سر پدری به کشمکش برخیزد. «زیاد» که حسب و نسبی پست داشت و عمری دراز نزدیک به پنجاه سال پدر مشخصی نداشت و او را « زیاد­بن ابیه» می­خواندند یکباره برادر پادشاه وقت گفت و پسر کسی شناخته شد که او را از اشراف محیط و زمانه­اش به شمار می­آوردند. این مقام ظاهری را درست به طریقی به دست آورد که معاویه مقام فرزندی ابوسفیان را احراز کرد آنگاه که معلوم نبود معاویه­ی نوزاد، فرزند کدام یک از پنج شش زناکار معروف جاهلیت است و مادرش هندی جگرخوار او را فرزند ابوسفیان اعلام کرد. «زیاد» چون خود را از پستی و ننگ بی­پدری رسته و به مقامی ظاهراً بلند نشسته یافت برآن شد که دوستی و علاقه­ی معاویه را به هر طریقی که شده بیش از پیش فرا چنگ آرد، و راه نابود ساختن و بدخواهی مخالفان معاویه یعنی مسلمانان غیور و خاندان پاک رسالت را اختیار کرد و دست خویش تا موفق به خون پاکان رادمردان فرو برد.

از آن طرف که معاویه از جلب یک متحد سیاسی زد و بندچی و حقه­باز و کار چاق­کن و مطیع سرمست شده بود هیچ نمی­اندیشید که نسبت زنا دادن به پدرش چقدر زشت و نکوهیده و ننگ­آور است و ادعای خویشاوندی « زیاد» برخلاف حکم شریعت و ناقض سنت است.­

 


[1] . صحیح بخاری 2/57 + مسند احمد 1/218.

[2] . سنن نسائی 5/253 + سنن بیهقی 5/113.

[3] . الاحکام السلطانیة 219 + تاریخ ابن کثیر 8/136 + محاضره­ی سکتواری 164.

[4] . بخاری و مسلم ثبت کرده­اند و بیهقی در سنن 7/403 از قول آن­ها آورده است و ابن مسنذرار در الترغیب و التدهیب 3/041



لیست کل یادداشت های این وبلاگ