سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این تویی که اغیار را ازدل های دوستانت زدودی تا آن که جز تو را دوست نداشتند ...آن که تو را از دست داد، چه به دست آورد ؟ و آن که تو را یافت، چه از دست داد ؟ آن که جز تو را به عنوان عوض پذیرفت، زیان کرد . [امام حسین علیه السلام ـ در دعایش ـ]
 
چهارشنبه 89 دی 8 , ساعت 12:46 عصر

باسمه تعالی

عنوان: معاویه

موضوع: احیای تبعیض های نژادی و رقابتهای قبیله­ای

استاد رفیع

نامه محرمانه معاویه به زیاد بن امیه

معاویه بن ابی سفیان در نام? محرمانه بسیار سیاسی‌ای که به زیاد بن ابیه می‌نویسد می‌گوید: می­دانی چطور باید حکومت را اجرا کرد؟ چند چیز در اجرای حکومت لازم است:[1]

  • 1- دربارة عرب پرسیده­ای که ما چگونه به عرب توجه کنیم، یک رئیس، یک حاکم چگونه به عرب توجه کند؟ مثلاً چه کسی را احترام کند، چه کسی را احترام نکند، من الان حاکم هستم یک عده پیش من می­آیند، من چه کنم، چه وفت احترام کنم و چه وقت احترام نکنم؟

معاویه نوشت: قبیله سفین را به ظاهر اکرام می­کنی! ولی در پنهان آنها را خوار می­کنی! (الله‌اکبر وقتی رئیس حکومت با این دیدگاه وارد صحنه حکومت دین بشود چقدر تعزیب می­کند، من بروم پیش فرماندار؛ چون حزب او نیستم او مرا احترام نکند یا در ظاهر احترام کند ولی در باطن می­دانم من از اینجا بروم صد تا فحش می دهد.) قبیله «ربیه بن نزار» سرانشان را احترام کن، ولی عوامشان را تحویل نگیر، چون عوامشان زر خرید سرانشان هستند، هر چه سرانشان بگویند عوامشان راضی می­شوند پس سران و بزرگان­شان را احتمام کن.

قبیله « نصر» را به جان یکدیگر بینداز، چون اینها آدمهای مغروری هستند، اگر اینها را به جان یکدیگر بیندازی به راحتی حکومت می­کنی بدون هیچ دغدغه­ای حکومت می­کنی، جوانانشان را علیه پدرانشان، برادرها را نسبت به هم در دو صف کن که خانه­های اینها پر از جنگ و جدال حزبی بشود، در این صورت به راحتی حکومت می­کنی، همان شیوه­ای که عبدبن خطاب رفتار کرد.

اما نسبت به فارس­ها و عجمها، اولاً به جوانانشان زن ندهید اما با دختران جوانشان ازدواج کنید (همین کار که در مناطق سنی‌نشین ما دارند انجام می دهند) هر وقت جنگ شد عجم ها را پیشاپیش بفرستید اینها برای جنگ کردن بقول معروف خر می شوند جلو می­افتند، عرب ها را پشت سر نگهدار.

این نامه طولانی در بردارنده نکاتی است که بسیاری از آنها در دنیای امروز نیز علیه مسلمانان اجرا می‌شود.

معاویه و گروهی از اشراف:

گروهی از اشراف نزد معاویه رفتند، معاویه به هر کدام از انها صد هزار درهم داد. شخصی بود بنام حتات؛ ایشان یک عمر آزاد زندگی کرد و از بزرگان قبیله بنی تیم بود. وقتی به ایشان رسید هفتاد هزار درهم داد، سی‌هزار درهم کمتر داد. به ایشان برخورد بلند شد، گفت: معاویه! مگر حسب و نسب من برایت روشن نیست؟ مگر اینها از من بهترند؟ مگر اینها از من سالم‌ترند؟ مگر اینها بیشتر خلافت کردند؟ چرا به اینها صد هزار درهم دادی و به من هفتاد هزار درهم؟ چرا مرا خوار می‌کنی؟

معاویه در یک کلمه گفت: زیاده می‌خواهید، باید یک چیزی بدهید! آنها زیاده خواهی کردند، من یک چیز از آنها گرفتم، شما هم باید یک چیز اضافه بدهی تا من زیاده بدهم. ایشان دینشان را دادند تو هم دینت را به من بده، من بیشتر به تو می­دهم. گفت: من در خدمت شما هستم. گفت: نه! شما عثمان را به نیکی قبول داری، از عثمان دست بردار، حرف‌های عثمان را کنار بگذار مثل اینها باش. هم علی را رها کردند هم عمر، عثمان و ابوبکر را رها کردند فقط دین‌شان شده معاویه! تو هم دینت معاویه بشود، من صد هزار درهم می‌دهم، بلافاصله حتات برای رسیدن به این فزون‌طلبی و زیاده‌خواهی و به خاطر این تعصب قومیت و تعصب قبیله‌ای گفت: والله دین من از این به بعد دین معاویه شد. قسم خورد، من دینم را به تو فروختم، بعد معاویه گفت: سی هزار درهم دیگر به او بدهید.[2]

و این چنین زیاده خواهی بی‌دینی می­آورد و انحصار طلبی تمام ارزش‌ها و کمالات را از انسان می‌گیرد.[3]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


[1] البته این نامه در جواب نامه­ای است که زیاد ابن امیه به معاویه نوشته بود و سئوالاتی در زمینة اجرای حکومت از معاویه کرده بود.

[2] الکامل فی التاریخ، ج3، ص468

[3] . حماسه عاشوراء، ص173 و 175.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ